بنيادیترين آموزه دوران ماشين اين بود كه هر چيزی- ذاتی يا معنوی - را میتوان به اجزا يا عاملهای آن تجزيه كرد. اين انديشه سايه خود را بر همه شاخههای دانش در غرب انداخت. در پژوهشها میكوشيم تا هدف كاركرد هر بخش را شناسايی كنيم، سپس با يكپارچهكردن اين شناختهای جداگانه، به شناخت كل برسيم. اين روند در غرب پذيرش همگانی يافت تا جايی كه امروز هم، تجزيه و تحليل را با تفكر مترادف میدانيم. در نگرش سنتی مديريت، تصميمگيری فرايندی است قابل پيشبينی و عدم موفقيت در تصميمگيری يا ناشی از فقدان اطلاعات است و يا ناشی از محدوديت تكنيکهای پيشبينی در صورتی كه نظريه آشفتگی و آشوب، تصميمگيری را غيرقابل پيشبينی و تلاش براي پيشبينی آينده را كاری ناممكن میداند و يا اينكه پيشبينی قطعی را انكار میكند. از نظر تئوری آشوب، اطلاعات صحيح و كامل دستيافتنی نيستند و رويدادها در بسياری از موارد ناپيوستهاند و با آنچه در گذشته اتفاق افتاده است رابطهای ندارند. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.